نوآوری اجتماعی و سازگاری جوامع
در سال ۱۹۷۲، بانکر روی و یک گروه کوچک از همکارانش، دانشکدهای را در هند تأسیس کردند. هدف آنها این بود که از طریق ارائه آموزشها و ابزارهای لازم، فقرا و نیازمندان را قادر به تولید و مختصراً بهبود وضعیت خود کنند. آنها مهمترین تأکید خود را بر تقویت نقش زنان قرار دادند. آموزشها از ساخت خانه تا استفاده از انرژی خورشیدی در روستاها را شامل میشد. با این رویکرد، آنها به نیازمندان ابزارها و مهارتهای لازم را ارائه میدادند تا زندگی خودشان را بهبود بخشند.
این دانشکده نوآوریهایی انجام داد که از یک طرف تحولی عمیق به شمار میرفتند و از سوی دیگر با سنتها و فرهنگ روستایی در تضاد بودند، و از طرف دیگر از روش بریکولاژ (استفاده از منابع موجود در دسترس برای حل مشکلات) استفاده میکردند. با این حال، این ترکیب عناصر غیرمعمول، مشکلات پیچیدهای از جمله نیازهای بهداشتی، تبیین نابرابری جنسیتی، نیازهای انرژی و نیازهای آموزشی در مناطق در حال توسعه را حل کرد.
از این رو به نوآوری اجتماعی میتوان به عنوان هر پروژه، محصول، فرآیند، برنامه، پلتفرم یا سیاستی اشاره کرد که با تغییر روتینها، منابع و باورهای اجتماعی مسئلهای را که در ابتدا آن را ایجاد کرده است، تحت تأثیر قرار میدهد. به این ترتیب، این دانشکده به وضوح با تعریف مذکور مطابقت داشته و به عنوان یک نوآوری اجتماعی موفق، رویای خود را در سراسر جهان گسترش داده است.
نظریه سازگاری
تئوری سازگاری جوامع، به عنوان چارچوب مفیدی جهت مطالعه سیستمهای اجتماعی-بومی در همه مقیاسها، از فردی تا سازمانی یا از جامعه تا منطقه و جهان استفاده میشود. این تئوری به صورت چند رشتهای است و از روانشناسی، اکولوژی، نظریه سازمان، مطالعات جامعه و اقتصاد الهام گرفته است. این تئوری شباهتهایی با علم پایداری دارد زیرا یک رویکرد سیستمی کلی است که ارتباطات ناقص بین شمال و جنوب و بین اقتصاد و محیط زیست را فرض میکند. اما تفاوت آن در این است که بر تعادل بین پیوستگی و تغییر تمرکز میکند، یعنی یک چرخه پیوسته از آزادسازی، بازسازی، رشد و تثبیت که بر تمام سیستمهای زندگی سازگار تأکید میکند.
این «لوپ بیپایان» یا «چرخه سازگاری» همان تعادل بین پیوستگی و تغییر است که در مرکز نظریه سازگاری قرار دارد. در مراحل آزادسازی و بازسازی، عناصر جدید ممکن است به شکلهای جدید ترکیب شوند. در مراحل رشد و تثبیت، این ترکیبات جدید منابع و سرمایه را دریافت کرده و در بازگشت، زیستتودهها، انرژی یا بهرهوری بیشتری را ارائه میدهند که سیستم به آن وابسته است. برای درک این مفهوم، به یک جنگل بالغ فکر کنید که تمام انرژی و سرمایه فیزیکی آن به صورت زیست توده ذخیره شده است. آتشسوزی این جنگل، آزادسازی انرژی و منابع را به همراه دارد. اشکال زندگی جدید در زمین حاصلخیز جنگل شروع به رشد میکنند و مواد غذایی را به سرعت جذب میکنند. برخی از این اشکال، گونههایی هستند که قبلاً در آن جنگل زندگی میکردهاند و برخی دیگر گونههای کاملا جدید هستند. البته، همه این گونهها قادر به بقا نیستند، بنابراین الگوی اولویت برخی از گونهها را از بین میبرد و سایر گونهها مقداری زیست توده جمعآوری میکنند که به جنگل در بالغ شدن مجدد کمک کنند. تئوری سازگاری نشان میدهد که گسست جدی در سازگاری یک سامانه تنها زمانی رخ میدهد که سامانه در یک نقطه خاص از چرخه گیر کرده باشد: سازگاری سامانه در حرکت پیوسته چرخه است که نهایتا باعث سازش یا تحول سیستم میشود.
حالا این چرخه را به رویکرد نوآوری تعمیم بدهیم. همانطور که جوزف شومپیتر در کتاب «سرمایهداری، سوسیالیسم و دموکراسی» گفت، کارآفرینان با ایدههای جدید برآمده از منابع موجود (مرحله آزادسازی) میآیند. برخی از ایدهها شکست میخورند، اما دیگران به پیشنهادهای جدید برای محصولات، برنامهها، فرآیندها یا طرحها میپردازند (مرحله کاوش). اگر این ایدهها برای جذب منابع جدید (مالی، فرهنگی، سیاسی یا فکری) قوی بودند، آنها راهاندازی میشوند (مرحله بهرهبرداری). اگر بازاری را تضمین کنند، رشد کرده و بخشی از سیستم برجسته میشوند. در اینجا نیز یک الگوی مشابه را میبینیم: ارتباط ایدههای قدیمی و جدید در مرحله تولید ایده؛ جستجوی رقابتی بین ایدهها و سازمانهای بهرهمند از آنهایی که بیشترین منابع را جذب میکنند؛ الگوی هژمونی و تثبیت ایدهها و سازمانهای موفق؛ و تثبیت نوآوریها بهگونهای که به روش کار رایج تبدیل میشوند.
شباهت بین چرخه نوآوری و چرخه آزادسازی و تجدید حیات سیستمهای مقاومتی بسیار چشمگیر است. اما تئوری مقاومت نشان میدهد که برای مقاومت سیستم بزرگتر (سازمان، جامعه یا جامعه گستردهتر)، نه فقط نوآوری کافی است، بلکه نوآوریها باید به نظامهای اجتماعی جدید جان و ارزش جدیدی ببخشند. اگرچه بسیاری از نوآوریها اجازه تطبیق را میدهند (مانند خانههای قابل حمل برای بیخانمانان که اجازه میدهد در دماهای شدید سرد بهتر زندگی کنند)، نوآوریهای رادیکالی دیگر، برای جلوگیری از تثبیت سیستم در مقیاسهای بالاتر لازم است. به عنوان مثال، اینترنت چگونگی کار کردن، روابط و توزیع منابع را تغییر داده است.
ایجاد یک نوآوری و تعمیق آن در محدودههای دیگر کافی نیست. برای اینکه یک نوآوری واقعاً مقاومت اجتماعی بلندمدت ایجاد کند، باید “مقیاسبندی” شود و از اختلالات در ترتیبات نظامی استفاده شود تا تغییر واقعی در اقتصاد، سیستم سیاسی، فرهنگ و سیستم حقوقی ما ایجاد کند.
تئوری مقاومت دارای درسهای زیادی برای افرادی است که در نوآوری اجتماعی و در جامعه مشارکت دارند. مهمترین درس، نیاز به دیدگاه سیستمی در رویکرد به یک مسئله است. فرهنگ غربی تاریخ طولانیای دارد که در آن راهحلهای (به ویژه راهحلهای فنی) طراحی شدهاند تا یک مشکل خاص را حل کنند، بدون اینکه اثرات سیستمی گستردهای که راهحل ممکن است داشته باشد، در نظر گرفته شود. به عنوان مثال، شتاب به سمت توسعه سوختهای زیستی. تمرکز کنونی بر پیدا کردن منابع انرژی برای جایگزینی سوختهای فسیلی و محصولات مبتنی بر نفت، به خطر افتادن تأثیرات چندگانه سیستمی که تولید بیوسوخت بر روی محیط زیست و جامعه دارد، را تهدید میکند. زیرا بیوسوختها را میتوان بر روی زمینهای کمبازده (که از دیدگاه تولیدکنندگان مزیت دارد) کشت کرد، احتمالاً زمینهایی که در حال حاضر برای کشاورزی روستایی در جهان در حال استفاده هستند، را تهدید میکند و امنیت غذایی را حتی بیشتر ناپایدار میکند.
یک مثال دیگر از عواقب منفی و ناخواسته بر سیستم بزرگتر، توسعه گردشگری بومی در جزایر گالاپاگوس است. این جزایر دارای تنوع زیستی بینظیری هستند. برای حفظ این تنوع و تحریک اقتصاد محلی اکوتوریسم، شرکتهای گردشگری بومی برای راهاندازی گروههای کوچکی از گردشگران به جزایر رقابت میکنند. دولت کنترل میکند که چند نفر میتوانند در یک جزیره پیاده شوند، اما بر کنترل تعداد قایقها که میتوانند در نزدیکی یک جزیره حرکت کنند، کمتر کنترل دارد. بنابراین، افزایش تعداد قایقها باعث فرسایش شدید صخرههای مرجانی شده است.
آنچه به نظر میرسد راهحلی جادویی به نظر برسد، ممکن است در واقع اگر از دیدگاه سیستمی نگاه کنیم، یک وهم باشد.
فهم مفهوم مقاومت همچنین به نوآوران اجتماعی کمک میکند تا تعادلی بین رویکردهای کل به جزء و جزء به کل در ایجاد راهحلها داشته باشند. به عنوان مثال، سازمانهای یاری کننده برای مقابله با استرس پس از تخلیه مردم اریتره در کمپهای پناهندگی نگران بودند. اما مشخص شد که تا زمانی که زنان قادر به ایجاد داستانها و به اشتراک گذاشتن آنها با دیگران باشند، استرس آنها قابل مدیریت است. به همین ترتیب، وقتی تلاشهایی برای فراهم کردن غذاهای سنتی مردم انجام شد، جوامع در مقابل قحطی مقاومت بیشتری داشتند. به علت تجاربی مانند این، سازمانهای بینالمللی یاری دهنده بیشتر با مردم محلی همکاری میکنند (با گوش دادن و یادگیری به جای پاسخ فوری با راهحلهای کل به جزء).
آنچه نوآوری اجتماعی به مقاومت میآورد
یکی از مهمترین ویژگیهایی که نوآوری اجتماعی به مقاومت میآورد، این است که به افراد کمک میکند فرآیندی که سیستمهای اجتماعی را در حال سازگاری یا تحول قرار میدهد، را درک کنند. به ویژه، این رویکرد به مختصات مختلف (مانند کارآفرینان اجتماعی و کارآفرینان سیستم) که در این فرآیندها کمک میکنند، توجه میکند.
تحقیقات زیادی درباره کارآفرینان اجتماعی انجام شده است. با این حال، تحقیقات کمتری درباره کارآفرینان سیستم صورت گرفته است که مسئول پیدا کردن فرصتهای بهرهبرداری از ایدههای نوآورانه برای تأثیر بیشتری در سیستم باشند. مهارتهای کارآفرین سیستم کاملاً متفاوت از کارآفرین اجتماعی است، اما تکمیل کننده آن است.
کارآفرین سیستم در مراحل مختلف چرخه نوآوری، نقشهای متفاوتی را بازی میکند، اما همه این نقشها به دنبال یافتن فرصتهایی هستند که رویکرد جایگزین را به منابع سیستم غالب متصل کنند. فرصتها بیشترین احتمال وقوع را زمانی دارند که تحریکی برای آزادسازی منابع از طریق تغییرات سیاسی، بحران اقتصادی یا تغییرات فرهنگی وجود داشته باشد. در جنگل بزرگ بیر، بریتیش کلمبیا، کانادا، به دلیل موفقیت ادعاهای زمینی سرخپوستان در دادگاههای بریتیش کلمبیا و موفقیت کمپین بازاریابی گرینپیس بینالمللی یک بحران سیاسی و اقتصادی به وجود آمد. این بحران فرصتی برای کارآفرینان سیستم (ترکیبی از چند سازمان غیردولتی) ایجاد کرد تا مجموعهای از جلسات را برگزار کنند و فرآیندی را تسهیل کنند که به منظور ایجاد راهحل، صاحبان نظر که قبلاً با یکدیگر مخالفت میکردند (گروههای سرخپوستی، شرکتهای برشزنی، جوامع برشزنی، دولت بریتیش کلمبیا و سازمانهای غیردولتی محیط زیست)، به کنار گذاشتن اختلافاتشان و شروع به ایجاد راهحل بپردازند.
هنگامی که این راهحلها افزایش یابند، کارآفرینان سیستم نقش جدیدی را به عنوان واسطه به عهده میگیرند. آنها بستههایی از راهحلهای مالی، اجتماعی و فنی را ایجاد میکنند که جایگزین واقعی برای وضعیت فعلی میشوند. وقتی ائتلافهای قابل اجرا از عوامل و ایدههای قابل عمل راهاندازی شده باشند، کارآفرینان سیستم نقش دیگری به عهده میگیرند و این ایدهها را به افرادی که قادر به حمایت از جایگزینی منابع، سیاستها و حمایت رسانهای هستند، به فروش میرسانند. زمانی که سیاستها برای رسمی کردن خط مشیهای جدید حفاظت، بستههای حمایت مالی و ترویج فرهنگی ایجاد شوند، کارآفرینان سیستم با تغییر نقش به ابتدای چرخه برمیگردند و وضعیت فعلی را دوباره تحلقه آزادسازی و تجدید حیات میکنند.
در نتیجه، تئوری مقاومت برای فهمیدن چگونگی تأثیر نوآوریهای اجتماعی در سیستمهای اجتماعی-بومی بسیار مفید است. این تئوری نشان میدهد که مقاومت و تغییر در سطوح مختلف سیستمها اتفاق میافتد و برای ایجاد تغییرات پایدار، نه تنها نوآوری لازم است، بلکه این نوآوریها باید با سیستمهای جدید جامعه سازگار باشند و به تغییر در نظامهای اجتماعی منجر شوند.
بدون دیدگاه