ایدهآلهای اجتماعی و توسعه اقلیمی
در دهه 1980 میلادی، در اروپا و کانادا، ایدههای نوآوری اجتماعی به عنوان یک مفهوم علمی و شعاری برای تحلیل و هدایت توسعه اقلیمی، به ویژه مناطق شهری، دوباره کشف شد. این مقاله به دو مسیر تحقیقات عملی در این زمینه اشاره میکند؛ یکی مرتبط با اروپا و دیگری مرتبط با کانادا (شهر کبک). هدف اصلی مقاله، توضیح توسعه جوامع محلی با استفاده از ایدههای نوآوری اجتماعی است. همچنین توضیح داده میشود که چرا حکومتهای محلی در ایجاد عمومیات شهری پایدار و نوآوریهای اجتماعی ماندگار نقش حیاتی دارند و چرا محلهها به عنوان محیطهای مناسب برای ایجاد نوآوریهای اجتماعی مؤثر هستند.
از مطالعات شهری تا توسعه اقلیمی
نوآوریهای اجتماعی به تغییرات و تحولات اجتماعی اشاره دارند و آغاز آن به قرن ۱۷ و ۱۸ میلادی بازمیگردد اما تازه در دهه ۱۹۶۰ بود که با ظهور جنبشهای اجتماعی، اهمیت نوآوریهای اجتماعی در اقتصاد اجتماعی و مسئولیت اجتماعی شرکتها بیشتر شد. امروزه، مفهوم نوآوریهای اجتماعی به معانی مختلفی ارتباط دارد و به ایدئولوژیهای ماکرومقیاس، مانند نئولیبرالیسم مهربان، و نوآوریهای اجتماعی تبدیلکننده اجتماعی-سیاسی مرتبط میشود.
نئولیبرالیسم با توجه به نوآوریهای اجتماعی، به دنبال تعادل بیشتر بین شهروندان و گروههای اجتماعی است و میخواهد مکانیسمهای بازار را «اجتماعیسازی» کند. به عبارت دیگر، بازارها باید به نحوی تنظیم شوند تا به جامعه کمک کنند و از جمله کارگران ضعیفتر و شرکتهای اقتصادی اجتماعی حمایت کنند.
اما ایدئولوژی دوم به نوآوریهای اجتماعی نگاه دیگری دارد. این دیدگاه معتقد است که نوآوریهای اجتماعی میتوانند به عنوان یک راهبرد و فرآیند برای رفع نیازهای فردی و گروهی که توسط بازار سوءاستفاده میشوند، مورد استفاده قرار گیرند. همچنین، این نوآوریها میتوانند ارتباطات اجتماعی بین افراد را تقویت کنند و این ارتباطات را به عنوان تریگرهای تقویت قدرت سیاسی و اجتماعی مطرح کنند.
مطالعات شهری به طبیعت ایدئولوژی دوم نزدیکتر است، زیرا به دلیل شرایط مادی، اجتماعی و سیاسی یک منطقه که به دنبال توسعه انسانی نو است، ایدهآل نوآوریهای اجتماعی به طور طبیعی به آن انتقال پیدا میکند.
به طور کلی، این رویکرد معتقد است که هر منطقه شامل فرمهای فضایی مختلفی است که افراد، موجودات و مواد طبیعی در آن زندگی میکنند و به هم وابسته هستند. این فرمها میتوانند فیزیکی، طبیعی یا اجتماعی باشند. یکی از روشهای مفید برای توصیف منطقه، استفاده از یک مثال سیستمی است. به عنوان مثال، در رویکرد توسعه اقلیمی یکپارچه، شهر به بخشهای مختلف تقسیم میشود که به عنوان عملکردهای اجتماعی و اکولوژیکی شناخته میشوند. این بخشها از طریق انواع مختلف عملکرد با یکدیگر ترکیب یا در تعارض قرار میگیرند.
در این مثال، سه راهبرد اصلی مشاهده میشود:
- راهبردهای عاملان: افراد به دنبال رضایت از نیازهای مادی، اقتصادی، اکولوژیکی، سیاسی و فرهنگی خود هستند.
- بهبود روابط اجتماعی فضایی: تلاش برای بهبود ارتباطات اجتماعی بین افراد و روابط میان فضاها و اکولوژی.
- ساخت و ساز از روابط اجتماعی بازگشته: ساخت سیستمهای حاکمیت جدید بر اساس تجارب در حوزههای نوآوریهای اجتماعی با همکاری افراد و سازمانها.
این رویکرد منجر به ساخت و شکلگیری منطقه و جامعهای است که بر مبنای تعامل بین این راهبردها، روابط اجتماعی و قدرتبخشی سیاسی ایجاد میشود. تحقیقات و عملکرد نیز با یکدیگر ارتباط دارند، که نه تنها به درک و شکلگیری نوآوریهای اجتماعی کمک میکند بلکه به عملیات نوآورانه اجتماعی تبدیل میشود و پژوهشگران را به بررسی نقشهای متقاطع بین تحقیق و عمل ترغیب میکند.
این رویکرد دو مسیر تحقیقات عملی ریشهدار از نوآوریهای اجتماعی در مناطق شهری را مورد بررسی قرار میدهد. هر دو مسیر در دهه 1980 شروع شدهاند و در مناطق جغرافیایی مختلفی از جهان اجرا شدهاند. همچنین تأکید میشود که تحقیقات و عمل نزدیک به یکدیگر هستند و نقشهای مختلف عملی که اغلب توسط افراد به اشتراک گذاشته میشوند، باعث مشارکت و همکاری میان افراد و سازمانها میشود.
توسعه اقلیمی یکپارچه در شهرهای اروپایی
در دهههای 1980 و 1990، یک مسیر تحقیقات عملی به نام “فقر III” توسط کمیسیون اروپا شروع شد و تا سال 2005 ادامه یافت. این مسیر هفت پروژه تحقیقاتی با هدفهای خاص را شامل میشد، که بر روی مبارزه با بیرونافکندگی اجتماعی در شهرها و مناطق محلی تمرکز داشتند و ویژگیهای ساختاری و نهادی آنها که نشاندهنده نوآوریهای اجتماعی حال یا آینده بودند، مورد بررسی قرار گرفتند. بیشتر این پروژههای تحقیقاتی با برنامههای چارچوبی کمیسیون اروپا تامین شدهاند.
این مسیر تحقیقاتی بر پایه مدل توسعه اقلیمی یکپارچه (IAD) بوده است، که در بالا توضیح داده شده است. این مدل از طریق مشاهده مسیرهای توسعهای اجتماعی نوآورانه، به ویژه در محلههای شهری در حال رکود، مانند شهرهای بیلبائو، آنتورپ، آتن، شارلروا، میلان و غیره، ایجاد شد. این مدل یک راه پیشرفتی قابل اعتماد برای توسعه محلی اجتماعی از طریق اتصال (یکپارچهسازی) راهبردها، عوامل، داراییها، دینامیکهای اجتماعی و محلهها ارائه داد.
برای اجرای این مدل، همکاریهای بین نهادها و سیاستهای زمانبندی شده مانند برنامههای شهری کمیسیون اروپا، دولت ملی اسپانیا، شهرداریهای بیلبائو و شارلروا، دانشگاههای آتن و میلان، و دیگر بخشهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، اقلیمی، برنامهریزی، سیاسی، تئوریک و نظری و مدلسازی پروژهها ادامه یافت.
این مسیر تحقیقاتی مزایای زیادی دارد که شامل توانمندسازی سیستمهای حاکمیت اجتماعی، ایجاد اشتغال، توسعه اقتصادی، اجتماعی و اکولوژیک، و ترکیب دادهها و توصیفهای کیفی میشود. همچنین این مسیر به نحوه تقویت تصمیمگیری اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در حوزهی نوآوریهای اجتماعی میپردازد و نقشهای بیشتری برای ایجاد محیطهای جدید و کارگاههای تبادلنظر و تجربیات میان تمام عوامل مرتبط تعریف میکند. همچنین این مسیر تحقیقاتی نقشهای بیشتری برای ایجاد ایدهآلهای اجتماعی جدید در زمینههای علمی، معماری، محیطزیست، محلی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، رفاهی و مدنی محلی دارد.
نوآوریهای اجتماعی و توسعه اقلیمی کانادا
از دهه ۱۹۶۰ به بعد، تحقیقات عملی که شامل دانشمندان، فعالان، اعضای اتحادیهها، انجمنها و سیاستمداران بوده، نقش مهمی در توسعه مناطق شهری کبک ایفا کرده است. از دهه ۱۹۸۰ به بعد، نقش انجمنهای جامعهمدنی در این توسعهها بیشتر وضاحت یافته است. کبک، به عنوان یکی از استانهای فرانکوفون و تنها فرانکوفونزبان در کانادا، در طول نیمه قرن گذشته، تعامل مثبتی بین دولتهای مختلف (فدرال، استانی و کبک) و سازمانهای جامعهمدنی داشته است. این تعاملات نشاندهندهی همبستگی اجتماعی مهمی است که با نوآوریهای اجتماعی از دهه ۱۹۶۰ به بعد در زمینههای مختلف، از جمله کار، شرایط زندگی و توسعه اقلیمی، به وجود آمده است. پژوهشگران، این نوع نوآوریهای اجتماعی را به عنوان تعامل میان حکومتها و نهادهای جامعهمدنی، همتولید (تولید خدمات اجتماعی)، همساخت (سیاستهای عمومی) و نوع چندگانه اقتصادی توصیف میکنند. در حوزهی توسعهی اقلیمی، این عوامل شکلهای مخصوص اقلیمی به خود گرفتهاند.
در مورد حکومت و اجرای قوانین، به دلیل بحرانهای اقتصادی مختلف، نگرش به توسعه اندروزنی و درونزا انتخاب شده است. این نگرش به همراه تمرکز بر مناطق و ایجاد همکاری و همتولید بین نهادهای جامعهمدنی در مناطق خاص بهعنوان راهکارهای استراتژیک در نظر گرفته میشود. با توجه به نیازهای اقتصادی، جنبشهای اجتماعی اقدامات اقتصادی بیشتری را آغاز کردهاند، با احترام کامل به اصول دموکراسی اقتصادی. به عنوان مثال در شهر مونترال، این تغییرات در حکومت منجر به ایجاد شرکتهای توسعهی اقتصادی مشارکتی محلی شد. اهداف اصلی این شرکتها تشویق همکاری بین انجمنها در سطح محله برای راهاندازی پروژههای توسعهی مشترک، حمایت از کارآفرینی محلی برای ایجاد شغل و بهبود قابلیت اشتغال افراد بیکار است. این رویکرد باعث ایجاد مراکز توسعهی محلی در کبک شده است که به عنوان “سازمانهای چندخدمتی که مراکز اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی محلی را ترکیب میکنند” عمل میکنند. این مراکز در سراسر کبک، حتی در مناطق روستایی، فعالیت دارند. در محلهها، این تغییرات حکومتی فضاهایی برای نقشهای تأثیرگذار از جنبشهای اجتماعی، بهویژه در شرکتهای توسعهی جامعهمحور مونترال، فراهم کردهاند. این شرکتها میتوانند به عنوان نمونههای مؤسسهای از آزمایشهای موفق در سطح محله در نظر گرفته شوند. این همکاریهای دولت-جامعهمدنی، فرصتهایی برای همتولید و توسعه چندگانه اقتصادی ایجاد کردهاند. مدل اقتصادی چندگانه بر اساس توافق بین عوامل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است و همکاری آنها در زمینههای آموزش، فرهنگ، خدمات اجتماعی (به خصوص خدمات بهداشتی)، آموزش بازار کار و ایجاد شرکتها در بخشهای مختلف با یکدیگر هماهنگ میشود. در شرکتهای توسعهی جامعهمحور مونترال، مسائل اقتصادی نرم و سخت دیگر به عنوان متضادها مطرح نمیشوند، بلکه به عنوان تقویتکننده یکدیگر بهشمار میآیند.
تغییر فضاها برای عمل و تحقیق در حوزه نوآوری اجتماعی
در ادامه، دو مسیر مختلف نوآوری اجتماعی که به قلمرو خاصی متمرکز میشوند را بررسی میکنیم. این مسیرها نشان میدهند که تعامل بین ابتکارات نوآوری اجتماعی جدید (مانند آزمایشهای مسکن، آموزش متمرکز بر افراد، فضاهای کار مبتنی بر همبستگی، شبکههای اقدام محور و غیره) و فرآیندهای حاکمیتی و نهادی اهمیت دارد.
درگیری سازمانهای جامعه مدنی در ایجاد اشکال جدید همکاریهای قلمرویی، اشکال دموکراتیکتری از حاکمیت (به ویژه حاکمیت جزء به کل) را تقویت میکند. این اقدامات باعث توسعه خدمات اقتصادی به خدمات اجتماعی و فرهنگی میشود و نگرش کارآفرینانه به اشکال شرکتها (شرکتهای اجتماعی و همبستگی)، اشکال نوآور اجتماعی در سازماندهی کار و روابط همبستگی بین شهروندان و عوامل داخل و خارج از قلمروها را تحریک میکند.
یکی از نقاط قوت مدل کبک نسبت به بسیاری از کشورهای اروپایی، همکاری مؤثر دولت و جامعه مدنی است، که منجر به اشتراکگذاری نهادی شده است. به عبارت دیگر، در این مدل، دولت و بخش خصوصی نه مانع تعامل سازمانهای جامعه مدنی میشوند و نقش آنها را تضعیف نمیکنند. این در مقابل زمینه اروپایی است که دولت و بازار خصوصی، سازمانهای جامعه مدنی را به نقش ثانویهای محدود کردهاند. با این وجود، سازمانهای جامعه مدنی در این زمینهها نقش نوآورانهای ایفا میکنند و ابتکارات نوآور اجتماعی و اصلاحات در حاکمیت را راهاندازی میکنند.
در کشورهای اروپایی غربی، سیاستهای نئولیبرالیسم تمایل دارند نوآوریهای اجتماعی را به عنوان ابزارهایی برای بهینهسازی بخش رفاه مورد استفاده قرار دهند و شرکتهای نوآور اجتماعی را به بازارهای اقتصادی هدایت کنند. این گرایش باعث کاهش نگرش به سایر ابعاد نوآوری اجتماعی، مانند ایجاد ارتباطات همبستگی در محلهها و دموکراتیکسازی حاکمیت شهری، میشود. اما خوشبختانه، ابتکارات نوآور اجتماعی خارج از نقش دولت همچنان در حال گسترش هستند و این باعث آزمایش ایدهها و اقدامات جدید در حوزهی نوآوری اجتماعی میشود. همچنین، امیدوار کننده است که مردم اروپا به طور کلی، نظرات منفی شدیدی نسبت به سیاستهای نئولیبرالی دارند و انتخابات نشان میدهد که آنها به توسعه محلی و توجه به قلمروهایشان اهمیت میدهند.
بدون دیدگاه